مفعول و راه تشخیص
مفعول و راه های تشخیص آن در جمله:
کلمه ای است که پس از آن نشانه ی «را» باشد و یا این که، این نشانه را می توان افزود. (کلمه ای است که مفهوم جمله و فعل را تمام می کند).
مثال:که باور می کند خاموشی خورشید خاور را=خاموشی خورشید خاور.
راه های تشخیص مفعول: به کمک «چه چیز را و چه کس را» از فعل جمله سوال می پرسیم، آنچه در جواب می آید، مفعول است.
ضمیرهای «م.ت.ش.مان.تان.شان.» اگر به فعل بچسبد نقش «مفعولی» دارند.
مانند:دیدمش خرم =او را دیدم و مفعول است /.اما اگر همراه اسم بیایند نقش اضافی(مضاف الیه)می گیرند.
سابقه لطف و رحمتش: رحمت او =اضافی
صحبتش را غنیمت شمرید: صحبت او =اضافی
همچنین ضمیرها اگر بعد از حرف اضافه قرار گیرند نقش «متمم» دارند.
مثال: که گفتت برو دست رستم ببند=که به تو گفت (متمم).
رادر بعضی از جمله ها حذف می شود.
مفعول و راههای تشخیص آن
فارسی پنجم ابتدایی
و. را مفعولی
مفعول گروه اسمی است که بعد از آن «پس واژه ی را» می آید یا می توان آورد. در این موارد حرف را نشانه ی مفعولی است.
جور خود را بر ضعیفان آزماید روزگار
تیغ را دائم برای امتحان بر مو زنند
زچشم خویشتن آموختم رسم رفاقت را
که هر عضوی به درد آید به جایش دیده می گرید
دل را به کف هرکه نهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
پژمان بختیاری
ندانستیم فرصت را بدل نیست
زدام این مرغ وحشی را پراندی
پروین اعتصامی
2- «را» بدل از کسره یا علامت مضاف الیه
ملک را دل به هم برآمد. یعنی: دلِ ملک سعدی
زنیرو بود مرد را راستی یعنی: راستی ِ مرد
ملک را دل به حال او سوخت. سعدی یعنی: دل ملک
چندان که جهد کردم بازهد و پارسایی
دل را زدام زلفت ممکن نشد رهایی غبار همدانی
یعنی: رهاییِ دل
3- «را» حرف اضافه وآن را چند معنی است. (برای، به، از، در، بر،.)که به آن فک اضافه نیز می گویند.
الف: «را» درمعنی «برای»:
حکمت محض است اگر لطف جهان آفرین
خاص کند بنده ای مصلحت عام را
سعدی یعنی:برای بنده ای
دل می رود زدستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
حافظ یعنی: برای خدا
مصلحت را سخنی چند بگفتم. سعدی
یعنی: برای مصلحت
زنیرو بود مرد را راستی
زسستی کژی زاید و کاستی فردوسی
یعنی: برای مرد
ب: «را» در معنی «به»:
مسعود سعد، دشمن فضل است روزگار
این روزگار شیفته را فضل کم نمای
مسعود سعد یعنی: به این روزگار
حاتم طایی را گفتند ازخود بزرگ همت تر درجهان دیده ای یا شنیده ای؟
سعدی یعنی: به حاتم طایی گفتند.
وزیری را گفتند. یعنی: به وزیری گفتند
ج: «را» درمعنی «در»:
فردارا خدمت می رسیم.
یعنی: درفردا
امروز را کار زیاد دارم
شب را دربوستان با یکی از دوستان اتفاق مبیت افتاد.
سعدی یعنی: در شب
ششم ماه را روی برتافتند
سوی باده و بزم بشتافتند
فردوسی
یعنی:درماه ششم
د: «را» درمعنی «بر»:
آب بریز آتش بیداد را
زیر تر ازخاک نشان باد را
یعنی: برآتش بیداد آب بریزد
توجه داشته باشید که در قاعده ی فک اضافه
این را بین مضاف و مضاف الیه آمده و ساختار ترکیب اضافی را جا به جا می کند.
را انواع دیگری دارد
_«را» نشان مالکیت همواره با فعل «بود»، «است» و مشتقات آن می آید و معنای این افعال را تبدیل می کند به شکلی از مصدر «داشتن».
کافری را غلامی صاحب گوهر بود کافری غلامی صاحب گوهر داشت.
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست.
مشنو.غیر از تو من یاری دارم.
2-« را» نشانه ی قید
«شب را به بوستان با یکی از دوستان اتفاق مبیت افتاد».
(هنگام شب)
اگر شب رسی روز را باز گرد بگویش که تنگ اندر آمد نبرد (هنگام روز(.
- لینک منبع
تاریخ: یکشنبه , 26 آذر 1396 (00:44)
- گزارش تخلف مطلب