امروز چهارشنبه 07 آذر 1403 http://fathi.cloob24.com
0

فوراِور لین، دو عنصر انقلابی را در خود گنجانده است که به کاهش جذب کالری های موجود در چربی ها و کربوهیدرات ها کمک می کنند. یکی از این دو عنصر، فیبری منحصر به فرد برای جذب چربی است که از گیاه کاکتوس (با نام علمیِ اوپونتیا فیکوس ایندیکا) به دست می آید. این گیاه با نام انجیر هندی

یا انجیر هندی خاردار نیز شناخته می شود. تحقیقات نشان داده است که فیبرِ به دست آمده از این گیاه، در مقایسه با مشتقات سایر گیاهان، توانایی بسیار بالایی در خنثی کردن چربی ها دارد.

عنصر منحصر به فرد دیگر که در فوراِور لین گنجانده شده، پروتئینی ویژه است که از دانه های گیاه لوبیا چیتی (با نام علمی فاسیلوس وولگاریس) به دست آمده است.

این پروتئین منحصر به فرد، با ممانعت از فعالیت آنزیم هایی که نشاسته را به قند تبدیل می کنند، جذب قند در روده کوچک را کند می نماید.

ترکیبات:

ترکیب این دو عنصر مهم، می تواند به شما کمک کند تا راحت تر به وزن ایده آل و مطلوب تان برسید؛ چرا که این محصول، عملا مانع جذب برخی از چربی ها و کالری های هضم شده در بدن تان می شود.

سومین عنصر مهم و تاثیرگذاری که در فوراِور لین گنجانده شده، تری کلورید کروم است.

کروم، یک ماده مغذی معدنی است که با ایفای نقش هم­فاکتورِ جی تی اف (فاکتور مقاوم گلوکز)

توانایی طبیعی بدن در تنظیم قند خون را افزایش می دهد. این عنصر، به ویژه برای سوخت و ساز طبیعی بدن از اهمیت فراوانی برخوردار است.

با این حال، جهت به حداکثر رساندن تاثیر این مکمل، باید به یاد داشته باشید کهvرژیم غذایی سالم و انجام ورزش منظم، اهمیتی چشمگیر در کنترل رژیم مربوط به وزن تان کمک می کند.

موارد مصرف:

فوراور لین ترکیب فوق العاده ای ارائه می دهد که ‌می‌تواند به کاهش جذب کالری از چربی و کربوهیدراتها کمک کند.

مانع جذب کالری های موجود در چربی ها و کربو هیدرات ها می شود.

کرومِ موجود در این محصول به تنظیم قند خون جهت سوخت و ساز سالم بدن کمک می کند.

به طور موقت مانع جذب کالری قندها در بدن می شود.

ترکیبات اصلی: فیبر جذب چربی که از گیاهان کاکتوس به دست امده، اپونتیا فیکوس ایندیکا، پروتئین به دست آمده از گیاهان فازئولوس وولگاریس (لوبیای سفید کیدنی- لوبیای سبز – لوبیا چیتی)، کرومیوم تری کلرید.

محتوی: 120 کپسول

قیمت مصرف کننده: 157٫5 درهم امارات

روش مصرف: تا 4 کپسول در روز، هر بار 1 کپسول بلافاصله قبل از وعده غذایی یا میان وعده به همراه آب مصرف شود.

برای اطلاع از قیمت و سفارش آنلاین از طریق صفحه تماس با ما درخواست خود را برای ما ارسال کنید.

0

ای دل از این خیال سازی چند

به خیالی خیال بازی چند

از سر این خیال درگذرم

دور به ز این خیالها نظرم

آنچه مقصود شد در این پرگار

چار فصل است به ز فصل بهار

اولین فصل آفرین خدای

کافرینش به فضل اوست به پای

واندگر فصل خطبه نبوی

کین کهن سکه زو گرفت نوی

فصل دیگر دعای شاه جهان

کان دعا در برآورد ز دهان

فصل آخر نصیحت آموزی

پادشه را به فتح و فیروزی

پادشاهی که ملک هفت اقلیم

دخل دولت بدو کند تسلیم

حجت مملکت به قول و به قهر

آیتی در خدا یگانی دهر

خسرو تاج بخش تخت نشان

بر سر تاج و تخت گنج فشان

عمده مملکت علاء الدین

حافظ و ناصر زمان و زمین

نام او رتبت علا دارد

گر گذشت از فلک روا دارد

فلک بی علا چه باشد پست

در علا بی فلک بلندی هست

شاه کرپ ارسلان کشور گیر

به ز آلپ ارسلان به تاج و سریر

مهدیی کافتاب این مهد است

دولتش ختم آخرین عهد است

رستمی کز فلک سواری رخش

هم بزرگ است و هم بزرگی بخش

همسر آسمان و هم کف ابر

هم به تن شیر و هم به نام هژبر

قفل هستی چو در کلید آمد

عالم از جوهری پدید آمد

اوست آن عالمی که از کف خویش

هردم آرد هزار جوهر بیش

صحف گردون ز شرح او ورقی

عرق دریا ز فیض او عرقی

بحر و بر هردو زیر فرمانش

بری و بحری آفرین خوانش

سربلندی چنان بلند سریر

کز بلندیش خرد گشت ضمیر

در بزرگی برابر ملک است

وز بلندی برادر فلک است

بر تن دشمنان برقع دوز

برق شمشیر اوست برقع سوز

نسل اقسنقری مؤید ازو

اب وجد با کمال ابجد ازو

فتح بر خاک پای او زده فرق

فتنه در آب تیغ او شده غرق

آب او آتش از اثیر انگیز

خاک او باد را عبیر آمیز

در نبردش که شیر خارد دم

اسب دشمن به سر شود نه به سم

در صبوحش که خون رز ریزد

زاب یخ بسته آتش انگیزد

حربه را چون به حرب تیز کند

روز را روز رستخیز کند

چون در کان جود بگشاید

گنج بخشد گناه بخشاید

شه چو دریاست بی‌دروغ و دریغ

جزر و مدش به تازیانه و تیغ

هرچه آرد به زخم تیغ فراز

به سر تازیانه بخشد باز

مشتری‌وار بر سپهر بلند

گور کیوان کند به سم سمند

گر ندیدی بر اژدها شیری

وافتابی کشیده شمشیری

شاه را بین که در مصاف و شکار

اژدها صورتست و شیر سوار

ناچخش زیر اژدهای علم

اژدها را چو مار کرده قلم

تنگی مطرحش به تیر دو شاخ

کرده بر شیر شرزه گور فراخ

نوک تیرش به هر کجا که بتافت

گه جگر دوخت گناه موی شکافت

بازی خرس برده از شمشیر

خرس بازی در آوریده به شیر

شیرگیری ولیک نز مستی

شیرگیری به اژدها دستی

گرگ درنده را به کوه سهند

دست و پائی به یک دو شاخ افکند

شه چو از گرگ دست و پا برده

شیر با او به دست و پا مرده

تیرش از دست گرگ و پای پلنگ

برسم گور کرده صحرا تنگ

صیدگاهش ز خون دریا جوش

گاه گرگینه گه پلنگی پوش

بر گرازی که تیغ راند تیز

گیرد از زخم او گراز گریز

چون به چرم کمان درآرد زور

چرم را بر گوزن سازد گور

کند ارپای در نهد به مصاف

سنگ را چون عقیق زهره شکاف

آن نماید به تیغ زهراندود

کاسمان از زمین برآرد دود

اوست در بزم ورزم یافته نام

جان ده و جان ستان به تیغ و به جام

خاک تیره ز روشنائی او

چشم روشن به آشنائی او

ناف خلقش چو کلک رسامان

مشک در جیب و لعل در دامان

گشته از مشک و لعل او همه جای

مملکت عقد بند و غالیه‌سای

از قبای چنو کله‌داری

ز آسمان تا زمین کله‌واری

وز کمان چنو جهان‌گیری

چرخ نه قبضه کمترین تیری

زان بزرگی که در سگالش اوست

چار گوهر چهار بالش اوست

دشمنش چون درخت بیخ زده

بر در او به چار میخ زده

ز آفتاب جلال اوست چو ماه

روی ما سرخ و روی خصم سیاه

چه عجب کافتاب زرین نعل

کوه را سنگ داد و کانرا لعل

گوهر کان حرم دریده اوست

کان گوهر درم خریده اوست

داد جرعش به کوه و دریا قوت

نام این در نشان آن یاقوت

پاس دار دو حکم در دو سرای

ضابط حکم خلق و حکم خدای

می‌پذیرد ز فیض یزدان ساز

می‌رساند به بندگانش باز

چون جهان زو گرفت پیروزی

فرخی بادش از جهان روزی

همه روزش خجسته باد به فال

پادشاهیش را مباد زوال

نظم اولاد او به سعد نجوم

در بدر باد تا ابد منظوم

از فروغ دو صبح زیبا چهر

باد روشن چو آفتاب سپهر

دو ملک زاده بلند سریر

این جهان‌جوی و آن ولایت‌گیر

این فریدون صفت به دانش ورای

وان به کیخسروی رکیب گشای

نقش این بر طراز افسروگاه

نصرت‌الدین ملک محمد شاه

نام آن بر فلک ز راه رصد

گشته من بعدی اسمه احمد

دایم این را ز نصرتست کلید

وان ز فتح فلک شدست پدید

نصرت این را به تربیت کاری

فلک آنرا به تقویت داری

این ز نصرت زده سه پایه بخت

فلک آنرا چهار پایه تخت

چشم شه زیر چرخ مینائی

باد روشن بدین دو بینائی

دور ملکش بدین دو قطب جلال

منتظم باد بر جنوب و شمال

دولتش صید و صید فربه باد

روزش از روز و شب به باد

باد محجوبه نقاب شبش

نور صبح محمدی نسبش

این چو آبادی چرخ باد بجود

وان شده ختم امهات وجود

نام این خضر جاودانی باد

حکم آن آب زندگانی باد

در حفاظ خط سلیمانی

عرش بلقیس باد نورانی

سایه شه که هست چشمه نور

زان گل و گلستان مبادا دور

ازلی شد جهان پناهی او

ابدی باد پادشاهی او

ای کمر بسته کلاه تو بخت

زنده‌دار جهان به تاج و به تخت

شب به پاس تو هندویست سیاه

بسته بر گرد خود جلاجل ماه

صبح مفرد رو حمایل کش

در رکابت نفس برآرد خوش

شام دیلم گله که چاکر تست

مشکبو از کیائی در تست

روز رومی چو شب شود زنگی

گر برونش کنی ز سرهنگی

در همه سفره کاسمان دارد

اجری مملکت دو نان دارد

کمتر اجری خور ترا به قیاس

قوت هفت اختر است جرعه کاس

خاتم نصرت الهی را

ختم بر تست پادشاهی را

آسمان کافتاب ازو اثریست

بر میان تو کمترین کمریست

مه که از چرخ تخت زر کرده است

با سریر تو سر به سر کرده است

آب باران که اصل پاکی شد

با تو چون چشم شور خاکی شد

لعل با تیغ تو خزف رنگی

کوه با حلم تو سبک سنگی

پادشاهان که در جهان هستند

هر یک ابری به دست بر بستند

جز یک ابر تو کابر نیسانیست

آن دیگر ابرها زمستانیست

خوان نهند آنگهی که خون بخورند

نان دهند آنگهی که جان ببرند

تو بر آن کس که سایه‌اندازی

دیر خوانی و زود بنوازی

قدر اهل هنر کسی داند

که هنر نامه‌ها بسی خواند

آنکه عیب از هنر نداند باز

زو هنرمند کی پذیرد ساز

ملک را ز آفرینشت شرفست

وآفرین‌نامه‌ای به هر طرفست

در یزک داری ولایت جود

دولت تست پاسدار وجود

رونقی کز تو دید دولت و دین

باغ نادیده ز ابر فروردین

گر کیان را به طالع فرخ

هفت خوان بود با دوازده رخ

آسمان با بروج او به درست

هفت خوان و دوازده رخ تست

همه عالم تنست و ایران دل

نیست گوینده زین قیاس خجل

چونکه ایران دل زمین باشد

دل ز تن به بود یقین باشد

زان ولایت که مهتران دارند

بهترین جای بهتران دارند

دل توئی وین مثل حکایت تست

که دل مملکت ولایت تست

ای به خضر و سکندری مشهور

مملکت را ز علم و عدل تو نور

ز آهنی گر سکندر آینه ساخت

خضر اگر سوی آب حیوان تاخت

گوهر آینه است سینه تو

آب حیوان در آبگینه تو

هر ولایت که چون تو شه دارد

ایزد از هر بدش نگه دارد

زان سعادت که در سرت دانند

مقبل هفت کشورت خوانند

پنجمین کشور از تو آبادان

وز تو شش کشور دیگر شادان

همه مرزی ز مهربانی تو

به تمنای مرزبانی تو

چار شه داشتند چار طراز

پنجمین شان توئی به عمر دراز

داشت اسکندر ارسطاطالیس

کز وی آموخت علمهای نفیس

بزم نوشیروان سپهری بود

کز جهانش بزرگمهری بود

بود پرویز را چه باربدی

که نوا صد نه صدهزار زدی

وان ملک را که بد ملکشه نام

بود دین‌پروری چو خواجه نظام

تو کز ایشان به افسری داری

چون نظامی سخنوری داری

ای نظامی بلند نام از تو

یافته کار او نظام از تو

خسروان دیگر زکان گزاف

می‌زنند از خزینه بخشی لاف

دانه در خاک شور می‌ریزند

سرمه در چشم کور می‌بیزند

در گل شوره دانه افشانی

بر نیارد مگر پشیمانی

در زمینی درخت باید کشت

کاورد میوه‌ای چو باغ بهشت

باده چون خاک را دهد ساقی

نام دهقان کجا بود باقی

جز تو کز داد و دانشت حرمیست

کیست کو را به جای خود کرمیست

من که الحق شناختم به قیاس

کاهل فرهنگ را تو داری پاس

نخری زرق کیمیاسازان

نپذیری فریب طنازان

نقش این کارنامه ابدی

در تو بستم به طالع رصدی

مقبل آن کس که دخل دانه او

بر چنین آورد به خانه او

کابد الدهر تا بود بر جای

باشد از نام او صحیفه گشای

نه چنان کز پس قرانی چند

قلمش درکشد سپهر بلند

چونکه پختم به دور هفت هزار

دیگ پختی چنین به هفت افزار

نوشش از بهر جان فروزی تست

نوش بادت بخور که روزی تست

چاشنی گیریش به جان کردم

وانگهی بر تو جانفشان کردم

ای فلکها به خویش تو بلند

هم فلک زاد و هم فلک پیوند

بر فلک چون پرم که من زمیم

کی رسم در فرشته کادمیم

خواستم تا به نیشکر قلمی

سبزه رویانم از سواد زمی

از شکر توشه‌های راه کنم

تا شکر ریز بزم شاه کنم

گز نیم محرم شکر ریزی

پاس دار شهم به شب خیزی

آفتابست شاه عالمتاب

دیده من شده برابرش آب

آفتاب ار توان بر آب زدن

آب نتوان بر آفتاب زدن

چشم با چشمه‌گر نمی‌سازد

با خیالش خیال می‌بازد

چیست کان نیست در خزینه شاه

به جز این نقد نو رسیده ز راه

دستگاهیش ده به سم سمند

تا شود پایگاهش از تو بلند

کشته کوه کابر ساقی اوست

خوردن آب چه ندارد دوست

من که محتاج آب آن دستم

از دگر آبها دهان بستم

نقص در باشد اربها کنمش

هم به تسلیم شه رها کنمش

گر نیوشی چو زهره راه نوم

کنی انگشت کش چو ماه نوم

ورنه بینی که نقش بس خردست

باد ازین گونه گل بسی بردست

عمر بادت که داد و دین داری

آن دهادت خدا که این داری

هرچه نیک اوفتد ز دولت تست

عهد آن چیز باد بر تو درست

وآنچه دور افتد از عنایت تو

دور باد از تو و ولایت تو

باد تا بر سپهر تابد هور

دوستت دوستکام و دشمن کور

دشمنانت چنان که با دل تنگ

سنگ بر سر زنند و سر بر سنگ

بیشیت هست بیش دانی باد

وز همه بیش زندگانی باد

از حد دولت تو دست زوال

دور و مهجور باد در همه حال

 

0

تلمیح : شاعر یا نویسنده ، گاهی برای زیباتر ساختن سخن و تأثیر گذاری بیش تر آن ، به اشاره و غیر مستقیم از آیات ، روایات ، احادیث ، داستان ها و رویدادهای مهمّ تاریخی و... استفاده می کند . به این شیوه ی بهره گیری از کلام ، «تلمیح » می گویند .

نمونه هایی از آرایه ی تلمیح در ادبیات دوره راهنمایی

ناشناسی که به تاریکی شب                         می برد شام یتیمان عرب

عشق بازی که هم آغوش خطر                    خفت در خوابگه پیغمبر

مادر ای آفتاب هستی بخش                          زیر پایت بهشت جاوید است

 

ذات او دروازه ی شهر علوم                         زیر فرمانش حجاز و چین و روم

عشق با دشوار ورزیدن خوش است                  چون خلیل از شعله گل چیدن خوش است

افتد اگر گذار خلیل اندر آن مقام                     قربان کند دوباره پسر در منای توس

یوسف آخر زمان آید به دوران غم مخور           کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور

همچو یوسف به سر تخت برآیی از چاه

 

پسر نوح با بدان بنشست               خاندان نبوّتش گم شد

سگ اصحاب کهف رورزی چند             پی نیکان گرفت و مردم شد

چون سگ اصحاب کهف آن خرس زار               شد ملازم در پی آن بردبار

 

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور              کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور

ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند                        چون تو را نوح است کشتیبان ز توفان غم مخور

 

اشاره به کمک کردن حضرت علی ( ع ) به کودکان و فقیران به طوری که شناخته نشوند .

نقل است که حضرت علی (ع) هنگام شب و به طور ناشناس برای انسان های نیازمند غذا می بردند.

 

اشاره به خوابیدن حضرت علی (ع) در بستر پیامبر در شب هجرت از مکّه به مدینه دارد.

کفّار تصمیم گرفتند که پیامبر اسلام را شبانه به قتل برسانند . پیامبر که از این موضوع آگاه شده بود تصمیم گرفت که شبانه از مکّه خارج و به سمت مدینه برود، برای این که کافران متوجّه این موضوع نشوند تصمیم بر این شد که حضرت علی در بستر پیامبر بخوابد تا کافران تصوّر کنند که پیامبر است . هنگامی که کافران و مخالفان پیامبر به سمت بستر آن حضرت هجوم بردند دیدند که امام علی (ع)در بستر خوابیده است ، به این ترتیب نقشه ی کافران نقش بر آب شد.

 

اشاره به سخن پیامبر اسلام دارد که فرمودند : بهشت زیر پای مادران است .

چون به این حدیث اشاره شده است بنابر این تلمیح دارد.

 

پیامبر اسلام درباره ی حضرت علی (ع) فرمودند : من شهر علمم و علی دروازه ی آن .

در این بیت چون این حدیث پیامبر آمده است آرایه ی تلمیح دارد.

 

اشاره به داستان به آتش افکندن حضرت ابراهیم دارد .

حضرت ابراهیم برای این که کافران را آگاه کند که پرستیدن بت ها کار درستی نیست و برای این که نشان دهد که بت ها حتّی نمی توانند از خود دفاع کنند در روزی که همه ی کافران برای برگزاری جشنی به خارج از شهر رفته بودند وارد بتخانه شد و تمام بت ها را شکست و فقط بت بزرگ را باقی گذاشت .هنگامی که کافران بازگشتند و بت ها را شکسته دیدند گفتند که این کار را ابراهیم انجام داده است ، به این ترتیب بود که تصمیم گرفتند آن حضرت را از بین ببرند ، برای این کار آتشی عظیم برافروختند و ابراهیم را از فاصله ای دور به آتش افکندند امّا آتش به إذن خداوند بر ابراهیم سرد و سلامت شد .

چون در این بیت به این مفهوم آیات قرآنی اشاره شده  است تلمیح دارد .

 

اشاره به تصمیم حضرت ابراهیم برای قربانی کردن فرزندش اسماعیل در راه خداوند دارد.

پس از این که حضرت ابراهیم از همسرش هاجر صاحب فرزندی به نام اسماعیل شد  و او توسط مادرش در بیابان پرورش پیدا کرد خداوند برای آزمایش ابراهیم از او خواست که فرزندش را قربانی کند ، حضرت ابراهیم هم علی رغم تلاش شیطان برای منصرف کردن آن حضرت تصمیم گرفت  که این کار را انجام دهد ، هنگامی که خداوند اراده ی او را دید برایش گوسفندی فرستاد که قربانی کند  .

 

اشاره به داستان حضرت یوسف (ع) دارد.

 

اشاره به ماجرای نجات یافتن یوسف از چاه و رسیدن به مقام عزیزی مصر دارد.

اصحاب کهف ( یاران غار) گروهی بودند  که از دست ظلم و ستم پادشاه زمان خود به غاری پناه بردند و مدت 309سال خوابیدند و هنگامی که بیدار شدند فکر کردند که یک شب خوابیده اند یک نفر از بین آن ها به شهر رفت تا آذوقه تهیه کند وقتی پول خود را ارائه داد با تعجّب و شگفتی مردم روبرو شد . مردم فکر می کردند که آن ها گنج پیدا کرده اند ، وقتی او به موضوع پی برد که مدت به خواب رفتن آن ها بیش از یک شب بوده به غار برگشت و به دوستان خود اطلاع داد و آن ها دوباره به إذن خداوند به خواب ابدی رفتند .

 

اشاره به داستان حضرت یوسف دارد.

 

اشاره به این دارد که حضرت نوح به دستور خداوند مشغول ساختن کشتی شد و مردم را از وقوع سیل و طوفانی عظیم با خبر کرد امّا بسیاری از مردم از جمله فرزند خودش به نام کنعان این موضوع را نپذیرفتند و پس از وقوع طوفان به جز کسانی که سوار کشتی شده بودند بقیه غرق شدند و نابود شدند.

 

0

چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما

ای جوانان عجم جان من و جان شما

غوطه ها زد در ضمیر زندگی اندیشه ام

تا بدست آورده ام افکار پنهان شما

مهر و مه دیدم نگاهم برتر از پروین گذشت

ریختم طرح حرم در کافرستان شما

تا سنانش تیز تر گردد فرو پیچیدمش

شعله ئی آشفته بود اندر بیابان شما

فکر رنگینم کند نذر تهی دستان شرق

پاره لعلی که دارم از بدخشان شما

میرسد مردی که زنجیر غلامان بشکند

دیده ام از روزن دیوار زندان شما

حلقه گرد من زنید ای پیکران آب و گل

آتشی در سینه دارم از نیاکان شما

 

0

ستایش 

ستایش ( تحمیدیه) : شاعران و نویسندگان از دیرباز آغاز کتابشان را با ذکر و یاد خدا و شکر و سپاس الهی شروع می کردند و به بر شمردن صفات باری تعالی می پرداختند که به آن تحمیدیه می گویند.

 

ای نام نکوی تو ، سر دفتر عنوان ها             وی طلعت روی تو ، زینت ده دیوان ها

ای خدایی که نام خوبت ، سرآغاز هر گفتار و نوشتاری است ؛ و ای خدایی که دیدار جمالت ، زینت بخش هر کتاب شعری است .

ای : حرف ندا

نام نکو : ترکیب وصفی

صفت : کلمه ای است که یکی از ویژگی های اسم را بیان می کند.

موصوف : اسمی است که صفت آن را توصیف می کند.

ترکیب وصفی : موصوف و صفت را ترکیب وصفی گویند .

تو : ضمیر شخصی منفصل ( جدا ) دوم شخص مفرد . مرجع آن « خداوند » است .

وی : مخفف « و ، ای »

طلعت : دیدن ، دیدار

زینت ده : زیبا کننده

 

مستوره کردستانی : « ماه شرف خانم » فرزند ابوالحسن مستوره کردستانی ، متولّد 1220قمری در شهر سنندج ، شاعری است که به دو زبان فارسی و کُردی شعر سروده است . او را نخستین زن تاریخ نویس کُرد در ایران ، شمرده اند . « دیوان شعر » و « تاریخ اردلان » از آثار اوست .( کتاب درسی )

 

بهترین سرآغاز

این شعر در قالب مثنوی است و از کتاب « لیلی و مجنون نظامی گنجوی » انتخاب شده است .

مثنوی : در لغت به معنی « دو تایی » ، « دوگانی » و در اصطلاح به شعری می گویند که هر بیت آن قافیه ای جداگانه دارد . یا به شعری که مصراع های آن دو به دو با هم هم قافیه اند گفته می شود.

این قالب شعری برای سرودن منظومه های بلند مناسب است . زیرا امکان نو کردن قافیه در هربیت وجود دارد .

 

ای نام تو بهترین سرآغاز               بی نام تو نامه کی کنم باز ؟

ای خدایی که نام تو بهترین شروع هر کاری است ، بدون بر زبان آوردن نام تو کتابم را باز نمی کنم .

مصراع دوم « استفهام انکاری است » یا « سوال تأکیدی » در این نوع پرسش هدف نویسنده رسیدن به پاسخ نیست بلکه برای تأکید و تکیه روی مطلبی آورده می شود .

ای : حرف ندا

نام تو : ترکیب اضافی  ( مضاف و مضافٌ الیه )

برای شناختن مضاف و مضافٌ الیه از موصوف و صفت « کسره » یا « ی » اضافه را حذف می کنیم و به آخر آن است اضاف می کنیم اگر معنی داد ترکیب وصفی است .

راه دیگر این که به آخر آن « تر » اضافه می کنیم اگر معنی داد ترکیب وصفی است .

راه دیگر به وسط آن « ی » اضافه می کنیم اگر معنی داد وصفی است .

بهترین : صفت عالی است .

صفت عالی : به مقایسه ی چند چیز می پردازد.

نامه : به معنی کتاب است .

باز کنم : فعل مضارع مرکّب . اوّل شخص مفرد

 

ای یاد تو مونس روانم                      جز نام تو نیست بر زبانم

ای : حرف ندا ، منادا خداوند که محذوف است .

یاد : ذکر

مونس : همدم ، همراه

روان : روح ، جان

جز : حرف استثنا

نام تو : ترکیب اضافی ( اسم + ضمیر )

ای خداوندی که یاد و ذکر تو همدم جان و روح من است هنگام انجام کار به غیر از نام تو نام دیگری برزبانم جاری نیست .

 

ای کارگشای هر چه هستند             نام تو کلید هر چه بستند

ای : حرف ندا

کارگشا : منادا ، به معنی آسان کننده ی کارها ، برطرف کننده ی مشکلات

در مصراع دوم تشبیه وجود دارد ، نام خدا رابه کلیدی تشبیه کرده است که درهای بسته را باز می کند و مشکلات را بر طرف می کند .

ای مشکل گشای هر چه که وجود دارد نام تو مانند کلیدی است که مشکلات را برطرف می کند و درهای بسته را باز می کند .

هستند و بستند : کلمات قافیه

 

ای هست کن اساس هستی             کوته ز درت دراز دستی

هست کن : آفریننده از هیچ

اساس : بنیان ، پایه

هستی : جهان

کوته : مخفف کوتاه

مخفف : کلماتی که فشرده شده باشند و حرفی از کلمه کم شده باشد .

ز: مخفف « از »

درت : درگاه تو ، « ت » ضمیر پیوسته شخصی دوم شخص مفرد .

دراز دستی : تجاوز

ای خدایی که تمامی اجزای جهان را آفریده ای  در درگاه تو تجاوزی وجود ندارد ، یعنی هیچ کس همانند قدرت خداوند را ندارد.

 

هم قصّه ی نانموده دانی             هم نامه ی نانوشته خوانی

قصّه : شکایت

نانموده : آشکار نشده ، پنهانی

نانوشته : نوشته نشده

دانی و خوانی : کلمات قافیه

قافیه : کلماتی که آهنگ و حروف آخرشان یکسان است و در آخر مصراع ها و بیت ها می آیند .

هم شکایتی که نشان داده نشده است را می دانی و هم از نامه ای که نوشته نشده است اطّلاع داری .

قصّه برداشتن : یعنی شکایت را به فرمانروا نشان دادن .

هم تو به عنایت الهی                 آن جا قدمم رسان که خواهی

 

عنایت : لطف ، توجّه

الهی : خدایی

قدمم : « م » آخر ضمیر پیوسته ی شخصی اول شخص مفرد ، مرجع آن انسان است .

باز تو ای خدا با لطف و توجّه خودت مرا به آن جایی برسان که دوست داری و شایسته است .

 

از ظلمت خود رهایی ام ده           با نور خود آشنایی ام ده

ظلمت : تاریکی

خود : در مصراع اوّل انسان و در مصراع دوم خداوند .

ظلمت و نور : متضاد هستند ، پس در بیت آرایه ی تضاد وجود دارد

آرایه ی تضاد : هرگاه در مصراع یا بیتی دو کلمه ی متضاد بیاید آرایه ی تضاد خواهد داشت .

خدایا مرا از تاریکی های درونم نجات بده و با نور خود آشنایم کن .

کلمات قافیه : آشنایی ام  و  رهایی ام

ردیف : ده

ردیف : کلماتی که عیناً بعد از قافیه می آیند .

ردیف باید از لحاظ معنی و شکل کلمه در هر دو مصراع یکسان باشد .

نظامی گنجوی : شاعر نامدار ایرانی معروف به نظامی در شهر گنجه ، از شهرهای امروزی جمهوری آذربایجان به دنیا آمد . در جوانی به تحصیل علوم اسلامی و فرهنگ و ادب ،قصص و تاریخ همّت گماشت . داستان پردازی در منظومه های او به اوج رسید . آثار نظامی عبارت است از : مخزن الاسرار ، خسرو و شیرین ، لیلی و مجنون ، هفت پیکر ، اسکندرنامه .

 

اوّل دفتر به نام ایزد دانا                    صانع و پروردگار حیّ توانا

دفتر : کتاب

ایزد : یزدان ، خدا

صانع : آفریننده

حی : زنده

دانا و توانا : کلمات قافیه ، صفت فاعلی

 

سعدی : از بزرگ ترین شاعران ونویسندگان ایران است . آموزش های مقدماتی را در زادگاه خود شیراز فراگرفت . برای اتمام تحصیلات به بغداد رفت . پس از سی و پنج سال به شیراز برگشت . بوستان به شعر و گلستان به نثر همراه با شعر و دیوان اشعار از او بر جای مانده است . مجموعه ی این آثار « کلّیات سعدی » نامیده می شود .

 

سزا: لایق ، شایسته

به واسطه : به وسیله ، توسّط

ارسال : فرستادن

رسل : جمع مکسّر رسول ، پیامبر

ابلاغ : رساندن

کتب : جمع مکسّر کتاب

جمع مکسّر : جمعی که شکل مفرد آن شکسته شده باشد . جمع مکسّر عربی است .

رمیده : ناآرام ، گریزان ، آشفته

آرمیده : آرام

رمیده و آرمیده : جناس

ارسال و رسل : هم خانواده

سزاست : مخفف « سزا است »

را : نشانه ی مفعول نیست بلکه حرف اضافه است .

 

خداوندی را ستایش کنیم و نیایش نماییم که عفوش خطاپوش است .

خداوند : مفعول

را : نشانه ی مفعول

ستایش کنیم : فعل مرکب

نیایش : دعا و راز و نیاز همراه با تمنّا و درخواست از خدا.

عفوش : بخشش او

خطاپوش : ستّار العیوب ( از القاب ) خداوند .

 

پاکا ! ملکا ! مُلک جان ها از آن توست و جمله دل ها به فرمان تو .

پاکا : ای پاک ،مناداست ودر حکم یک جمله

ملکا : ای ملک ، ای فرمانروا ، منادا در حکم یک جمله است .

مُلک : سرزمین                 مَلَک : فرشته               مَلِک : فرمانروا            مِلک : خانه و زمین ، دارایی

از آن ِ : مال ، متعلّق

جمله دل ها : همه ی دل ها ، تمام دل ها

به فرمان بودن : مطیع ، فرمانبردار

فعل جمله ی آخر این عبارت حذف شده است .

 

سر پادشاهان گردن فراز                        به درگاه تو بر زمین نیاز

گردن فراز : سرکش ، مغرور

درگاه : آستان بزرگی

نیاز : احتیاج

پادشاهان سرکش و زورگو در مقابل تو هیچ هستند و نیرویی ندارند و ( اشاره به قدرت مطلق خداوند دارد) و محتاج تو هستند .

 

ملکا ! ما را از دام هوا رهایی ده و به راه هدی راهنمایی کن .

مَلِکا : منادا ، نشانه ی ندا « ا»

هوا : هوس ، میل نفسانی

راه هدی : راه راست

 

یا الهی و ربّی وسیّدی ! همه را چشم امید به درگاه تو باز است و دست نیاز به رحمت تو دراز .

یا الهی : ای خدای من ، مناداست .

ربّی : پروردگار من

سیّدی : آقای من

الهی ، ربّی ، سیّدی : هر سه مناداست و با « واو عطف » به هم عطف شده اند .

را : فکّ اضافه است ونشانه ی مفعول نیست .

فکّ اضافه : بین مضاف و مضافٌ الیه فاصله می اندازد .

ای خدا و ای پروردگار و ای آقای من ! امید همه به درگاه توست . و همه دست نیاز به رحمت تو دراز دارند و از تو نیاز هایشان را می خواهند .

آخرین فعل عبارت حذف شده است . 

 

منشآت : جمع منشأة به معنی نوشته شده ها و نامه هاست . مجموعه ی نوشته ها و انشاهای قائم مقام فراهانی است . قائم مقام در نوشتن این اثر  ،از شیوه ی گلستان سعدی پیروی کرده است .

قائم مقام فراهانی : ادیب ، منشی و شاعر دوره ی قاجار ؛ وی در نظم و نثر فارسی تبحّر ( مهارت ) داشت و « ثنایی » تخلّص ( نام شعری شاعر ) می کرد . کوشش های بسیار وی برای اصلاح ایران موجب حسادت عدّ ه ای از جمله میرزا آقاسی شد و بدگویی بدخواهان شاه قاجار ( محمّد شاه ) را برانگیخت تا او را به باغ نگارستان تهران احضار کرد و وی را در آن جا خفه کرد ند.

0

در بر می گرفت: در آغوش می گرفت/ رافت: مهربانی/ تند خویی: بد اخلاقی/ سخن درشت: ناسزا/ گشاده رو: خوشحال خندان/ سیما: چهره/ محزون: اندوهگین/ متفکر: اندیشمند/ خیره نگاه کردن: زل زدن/ چشم هایش را به زمین می دوخت: با شرم و حیا به زمین نگاه می کرد/ پیش دستی می کرد: زودتر سلام می کرد/ اختیار می کرد: انتخاب می کرد/ عیادت: ملاقات،دیدار با مریض/ سخن را نمی برید: قطع نمی کرد، اجازه می داد حرفشان تمام شود/ حد لزوم: اندازه لازم/ دادخواهی: شکایت/ مقام: جایگاه/ حضور: نزد/ زبانش را به دشنام نمی آلود: ناسزا نمی گفت/ حریم: محدوده/ تجاوز: از حد گذشتن/ مدارا: سازش/ تجمل: خود آرایی/ بانگ: صدا/ فرو ماند: تعجب کند/ جمال: زیبایی/ سرو: درخت سرو نماد آزادگی و راست قامتی/ اعتدال: تناسب اندام/خلیل: حضرت ابراهیم/ ظلال: سایه، مقام پیامبر اسلام بالاتر از دیگران است/ سعدی: تخلص، نام شعری شاعر/ بس: کافی/ آل محمد: خاندان پیامبر اسلام/ مواعظ: جمع موعظه، نصیحت ها.

دانش زبانی و ادبی

هر فعل شش شخص یا ساخت دارد.در تمام ساخت ها یا همان شخص ها جزیی ثابت وجود دارد که مفهوم اصلی فعل در آن امده است، به آن (بن) می گویند. 

شناسه: در شخص های فعل تغییر می کند.

مثال: می نویسم،می نویسی،می نویسد،می نویسیم،می نویسید،می نویسند        نویس: بن      / م، ی،د،یم،ید،ند،    شناسه

0

حقیر: کوچک/ می نمود: نشان می داد/ خادمی: خدمتکاری/ توبره کاه : کیسه کاه/ لشکرگاه: محل لشکر/ امیر است: فرمانده است/ بترسید: ترسید/ در قدم وی افتاد: عذرخواهی و التماس کرد/ به سه وجه: به سه دلیل/ نه از بهر تو: نه به خاطر تو/ اندیشه مدار: نترس/ تکبر: خودخواهی/ دفع شود: دور شود/ دل تو خوش شود : تو خوشحال شوی/ عهده حفظ رعیت: مسولیت حفاظت مردم به خوبی انجام داده باشم 

مجد خوافی: شاعر قرن هشتم .روضه خلد را به تقلید از گلستان سعدی نوشت .همانگونه که منشآت قائم مقام و بهارستان جامی به تقلید از گلستان است.

0

نابینایی در شب ، در حالی که چراغ در دست و کوزه سفالی بر دوش داشت در راهی می رفت.

یکی به او گفت : تو که چیزی نمی بینی چراغ برایت لازم نیست و به دردت نمی خورد .

گفت: چراغ برای انسان های گمراه و بداندیش است که به من برخورد نکنند و کوزه مرا نشکنند.

عبدالرحمن جامی شاعر قرن نهم و صاحب آثار : بهارستان به تقلید از گلستان سعدی ، هفت اورنگ به تقلید از پنج گنج نظامی ،نفحات الانس 

0

1- واژه هایی که در نقش های نهاد،مفعول،متمم،مسند،مناداومضاف ٌالیه به کار می روند. 

2- اسم ها -غیر از اسم خاص- نشانه ی نکره می پذیرند. مانند:  کتابی 

3- اسم ها جز- اسم خاص - وابسته های پیشین می پذیرند. مثال:این کتاب

4- اسم ها غیر از- اسم خاص- جمع بسته می شوند. نظیر: کتاب ها

0

در گروه اسمی به سه روش زیر شناخته می شود:

الف) اگر گروه اسمی از یک واژه بیشتر باشد،اوّلین واژه ای که نقش نمای کسره می گیرد هسته است. باغِ گیلاس پسر همسایه

ب) اگر هیچ کدام از واژه ها نقش نما نداشته  باشد آخرین واژه در آن گروه، هسته است. همان چهار دستگاه رادیو 

پ) از طریق شناسایی وابسته های پیشین و پسین. این مورد مستلزم تسلط کامل دانش آموز در تشخیص وابسته های اسم است. همان چهار مرد دانا