راه های تشخیص فعل مرکب در زبان فارسی
راه تشخیص فعل مرکب از ساده چیست؟
برای تشخیص فعل مرکب از ساده چند راه وجود دارد که هر یک در جای خود مفید و کارگشا است. قبل از ذکر این شیوهها نکتهای به تأکید تمام یادآوری میکنیم و آن توجه به فعل در زنجیرهی جمله است. فعل را به طور مجرد و خارج از جمله بررسی نکنیم، چه بسا فعلی در یک جمله ساده باشد و همان فعل در جملهی دیگر، در هم نشینی با اجزای متفاوت، مرکب به شمارآید. اما راههای تشخیص:
در جمله های چهارجزئی مفعولی- متممی
اگر پیش از فعل اسم یا صفتی باشد که نه مفعول است و نه متمم،قطعاًباجزء فعلی، یک فعل مرکب به شمار می آید. مثال:
احمد پول را از من قرض گرفت.
نهاد مفعول متمم فعل مرکب
تهمینه نام سهراب را برای پسرش انتخاب کرد.
نهاد مفعول متمم فعل مرکب
سارق پولها را از بانک سرقت نمود.
فعل مرکب
در جمله های چهار جزئی متمم – مسندی یا مفعولی – مسندی
نیز اگر جزء غیرصرفی (پایه) نقش متمم یا مسند نداشتهباشد، حتماً جزئی از فعل مرکب است:
مردم از پوریایولی به عنوان پهلوان نام میبردند.
نهاد متمم گروه حرف اضافه مسند فعل مرکب
من او را عاقل گمان کردهبودم.
نهاد مفعول مسند فعل مرکب
عبارتهای کنایی دارای فعل
- که اجزای آن امروزه تک تک معنای خاصی دارد که با معنای کل عبارت کاملاً متفاوت است- همیشه فعل مرکب هستند.
او دست به عصا راه میرود (= احتیاط میکند)
نهاد فعل مرکب
جملهی بالا دو جزئی است.
او به من فخر میفروشد. (=ناز میکند یا غرور دارد)
نهاد متمم فعل مرکب
مفعول پذیری:
اگر در جملهای مفعول همراه با نشانهی خود بیاید، فعل دارای جزء اسمی یا صفتی حتماً مرکب است:
احمد این کتاب را مطالعه کرد.
فعل مرکب
دزد پولها را سرقت نمود.
فعل مرکب
در جملهی «دزد پولها را به سرقت برد.»فعل جمله ساده است و “به سرعت” متمم قیدی و قابل حذف است: دزد پولها را برد.
هم معنایی با “گرداند”
اگر بتوانیم فعل یک جمله را با ” گرداند” عوض کنیم به طوری که معنای جمله تغیر نکند، فعل حتماً ساده و جزء پیش از آن “مسند” است، مثال:شاعر، مجلس را گرم نمود. (گرداند) طوفان خانهها را خراب کرد.(=گرداند)
مسند مسند
دشمن نقشههای ما را نقش برآب ساخت. (= گرداند) نهاد مفعول مسند فعل
منفی ساختن فعل و افزودن “هیچ” “ی” پیش و پس از جزء غیر صرفی (پایه):
اگر باز هم در ساده یا مرکب بودن فعل تردید داشتیم، باید آن را منفی کنیم و پیش و پس از پایه ” هیچ” و وابستهی پسین”ی” بیفزاییم، اگر جمله معنا داشت، فعل حتماً ساده است و در غیر این صورت، مرکب خواهد بود. مثلاً:احمد برای پیروزی خود تلاش کرد.
مفعول فعل ساده
ممکن است بگوییم: فعل “کوشش کرد” مرکب است زیرا مترادف با فعل “کوشید” است که خود ساده به حساب میآید. اما این نظر، درست نیست. هر فعلی که یک مترادف ساده داشته باشد، ساده نیست. جملهی بالا را منفی میکنیم:احمد برای پیروزی خود هیچ تلاشی نکرد. (= انجام نداد)
دربارهی جملهی: من درس را یاد گرفتم” نمیتوانیم بگوییم: من درس را هیچ یادی نگرفتم.
میبینیم که ملاک گسترشپذیری (وابستهپذیری) در این جا دیده میشود و بعد از “کوشش” وابستهی “ی” آمده است و جمله هم معنای کاملاً درست و رایجی دارد. چرا باید از ملاک وابستهپذیری فقط در ساختهای مثبت استفاده کنیم؟اگر فعلی در شکل مثبت خود مرکب باشد،باید در شکل منفی و دیگر ساختها هم مرکب بماند. فراموش نکنیم فعل مرکب، آن است که مصدر مرکب داشتهباشد و بن مضارع آن نیز به صورت مرکب رایج باشد.
نکتهی مهم دیگر آن است که برخی به جزءغیرصرفی (پایه) وابستهای میافزایند و میگویند: معنا دارد. اما معناداری به تنهایی کافی نیست، فعل باید کاربرد عام داشته باشد و رایج هم باشد.
7- جانشین پذیری
اگر در ساده یا مرکب بودن فعلی در جمله تردید داریم، میتوانیم قسمت فعلی را با فعل هممعنای آن عوض کنیم تا تردید ما برطرف شود. مثال:الف: احمد حرف جالبی زد.
ب: احمد حرف جالبی گفت.
پ: احمد حرف جالبی بر زبان آورد.
می بینیم فعلهای “گفت” و “بر زبان آورد” معادل و هممعنای فعل “زد” است. پس فعل “زد” در جملهی الف ساده است. توجه به نظام معنایی و کاربرد ها و معانی متفاوت یک فعل در جمله در تشخیص ساده و مرکب بودن آن، ضروری و روشنگر است.مثال دیگر:
الف: او با من مصاحبه کرد.
ب: او با من مصاحبه انجام داد.
فعل “کرد” در جملهی الف به معنای “انجام داد” است و ساده به شمار میرود.
همانگونه که اگر فعلی به معنای “گرداند” یا “گشت ” (= شد) باشد، فعل ربطی و اسنادی (مسند خواه) محسوب میشود، فعل “کرد” کرد نیز اگر به معنای “انجام داد” باشد، همیشه ساده و گذرا به مفعول است و جزء پیش از آن (اسم یا صفت) مفعول جمله به شمار میآید.
مثال دیگر:
الف: احمد سوگند خورد.
ب: احمد سوگند یاد کرد.
پ: احمد سوگند به جای آورد.
فعل “خورد” در معنای “به جای آورد” و “یاد کرد” آمده و ساده است و “سوگند ” مفعول آن شمرده میشود.
اغلب، نقش مفعول با فعل خود، با فعل مرکب اشتباه میشود. یعنی مفعول جمله را جزء اسمی یا صفتی (پایه) فعل میپندارندو خطا در همین جاست. اگر نتوانستیم با قاعدهی جانشینی و معادل معنایی، جزء پیشین فعل را مفعول به حساب آوریم، فعل ما مرکب خواهد بود.گاهی نیز -به ندرت – جزء پیشین، متمم اسم است؛ مانند:کودک زمین خورد = کودک به زمین خورد = کودک به زمین افتاد.
فعل “خورد” ساده است و “زمین” نقش متممی دارد که نقشنمای آن به قرینهی معنوی حذف شده است.منظور از ساختگرایی و پرهیز از معنیگرایی نیز دقیقاً به این معناست که:
1- فعلها را باید در ساختمان جمله بررسی کرد نه خارج از آنها.
2- به کاربردهای گوناگون فعل در جمله توجه نمود.
3- نشانههای لفظی (نقش نماها) اهمیت دارند و استثناپذیر نیستند.
برای مثال: نشانهی “را” همیشه و همه جا – در زبان فارسی معیار امروز- نقشنمای مفعول است و معنای آن مورد نظر نیست. در جملهی “پرستار کودک را غذا داد” “کودک” مفعول اول جمله و “غذا” مفعول دوم آن است و جمله دو مفعولی شمرده میشود. نباید بگوییم “را” یعنی “به” و جمله در اصل چنین بوده است:” پرستار به کودک غذا داد.
آن چه اهمیت دارد شکل فعلی جمله و قاطعیت نقشنمای مفعول است. هم چنین جملهی “دلم گرفت” با جملهی “احمد حقش را گرفت” یا “پلیس دزد را گرفت” تفاوت دارد، در جمله ی اول “گرفت” یعنی “غمگین شد”، در جملهی دوم “گرفت” یعنی “به دست آورد”. در جملهی سوم ” گرفت” یعنی “دستگیر کرد”.فعلها تفاوتهای معنایی دارند و یک فعل به حساب نمیآیند.”گرفت” جملهی اول ناگذر و در جملهی بعدی گذرا به مفعول است..در دستور مبتنی بر ساختگرایی، تعیین نقش و معنای یک واژه به هم نشینی آن با دیگر واژه ها بستگی دارد که به آن ارتباط افقی یا ساختاری میگویند.مثال:
الف: سرم به سنگ خورد.
ب: لباسش به من خورد.
پ: کودک شیر خورد.
در جملهی الف “سرم به سنگ خورد” یک جملهی کنایی و مجموعاً یک فعل مرکب است و نهاد آن “من” بوده که حذف شده است.درجملهی “ب” لباس نهاد جمله، “من” متمم و “خورد” فعل آن و ساده است؛ یعنی اندازه شد.در جمله ی “ب” “خورد” یعنی نوشید و این معنا از همنشینی آن با کودک و شیر پیدا میشود.در جملهی الف، همنشینی فعل “خورد” با سر و سنگ، فعل مرکب کنایی ساخته است.در جملهی ب، همنشینی “خورد” با لباس، فعل سادهی گذرا به متمم پدید آورده است. در جمله ی پ هم نشینی “خورد” با شیر و کودک، فعل را ساده و گذرا به مفعول نموده است.
از دو ملاک “وابستهپذیری و نقشپذیری سخن نمیگوییم زیرا شرح آن در کتاب درسی آمده است.
به طور خلاصه:برای تشخیص فعل ساده از مرکب باید سه نکته را مهم دانست:
1- توجه به معیار صرفی یعنی استفاده از قاعدهی جانشینپذیری.
2- یعنی هم به جای فعل مورد نظر فعلهای مناسب دیگر قرار دهیم و هم به جای جزء غیرصرفی یا پایه (اسم/ صفت) نمونههای دیگر بیاوریم.
3- مثال: او مرا خسته کرد
بیچاره
خفه
ناتوان
مقروض ….
عوض کردن محتوای مسند و آوردن نمونههای دیگر جمله را بیمعنا نمیسازد. پس فعل ما ساده است. اگر مرکب بود، نمیتوانستیم جزء پیشین آن را تغییر دهیم. در فعل مرکب دو جزء اسمی و فعلی تجزیهپذیر و قابل جداسازی و جانشینسازی نیستند، مثال:حادثهی تلخی روی داد.به جای “روی ” هیچ واژهی دیگری نمیتوان آورد که معناداری جمله را حفظ کند؛ جز در یک مورد که آن هم “رخ” است و این واژه با “روی” در این جمله کاربرد یکسان دارد. پس فعل ما مرکب است.
2- توجه به معیار نحوی، یعنی استفاده از قاعدهی هم نشینی و نظاممعنایی در تشخیص ساده یا مرکب بودن فعل (نقشپذیری و وابسته پذیری جزء پیشین فعل)
3- توجه به معیار اوایی، یعنی استفاده از عوامل زبرزنجیری و درنگ در تشخیص ساده یا مرکب بودن فعل. اگر فعل جمله مرکب باشد، چون یک واژه به شمار میرودپس یک تکیه دارد. اگر بتوانیم پس از جزء پیشین فعل مکث یا درنگ کنیم، حتماً غعل ما ساده خواهد بود.برای این که بدانیم مکث یا درنگ چگونه در تشخیص ساده یا مرکب بودن فعل دخالت دارد از یک شیوهی ساده و علمی استفاده میکنیم:استفاده از نقش تبعی “تکرار:
او مرا بیچاره کرد بیچاره
من همه چیز را خراب کردم خراب
اگر فعل ما مرکب بود، هرگز نمیتوانستیم قسمتی از آن را بعد از فعل تکرار کنیم. در نقش تبعی، مسندی که بعد از فعل میآید به جمله پایان میدهد و بعد از آن باید کاملا درنگ نمود و ساکت شد. اما نمیتوانیم بگوییم:
حادثه ی بدی روی داد روی
او مرا درک نمیکند درک
اکنون بر فراز ایوانها قرار داریم قرار
- لینک منبع
تاریخ: یکشنبه , 22 اسفند 1400 (12:44)
- گزارش تخلف مطلب