امروز پنجشنبه 01 آذر 1403 http://fathi.cloob24.com
0

درسنامه آموزشی عربی دوازدهم تجربی و ریاضی

معنی درس 4: (اَلْفَرَزْدَقُ) با جواب تمرین ها

هذَا الَّذی تَعْرِفُ الْبَطْحاءُ وَطْأَتَهُ

وَ الْبَیْتُ یَعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَمُ

هٰذَا ابْنُ خَیْرِ عِبادِ اللّهِ کُلِّهِم

هٰذَا التَّقیُّ النَّقیُّ الطّاهِرُ الْعَلَمُ

وَ لَیْسَ قَوْلُکَ: مَنْ هٰذا؟ بِضائِرِهِ

اَلْعُرْبُ تَعْرِفُ مَنْ أَنْکَرْتَ وَ الْعَجمُ

این کسی است که سرزمین مکّه قدمگاهش را می‌شناسد. و خانه [خدا] و بیرون و محدوده احِرام، او را می‌شناسند.

این فرزندِ بهترینِ همه بندگان خداست. این پرهیزگارِ پاکِ پاکیزه بزرگ قوم است.

و این گفته تو که «این کیست؟‌» زیان رساننده بدو نیست. عرب و غیر عرب کسی را که تو انکار کردی می‌شناسند.

اَلْفَرَزْدَقُ

اَلْفَرَزْدَقُ مِنْ شُعَراءِ الْعَصْرِ الْأُمَویِّ. وُلِدَ فی مِنطَقَهٍ بِالْکُوَیتِ الْحالیَهِ عامَ ثَلاثَهٍ وَ عِشْرینَ بَعْدَ الْهِجرَهِ، وَ عاشَ بِالْبَصرَهِ.

فرزدق از شاعران روزگار اموی است. او در منطقه‌ای در کویت به سال بیست و سه هجری متولّدشد و در بصره زندگی کرد.

فی یَوْمٍ مِنَ الْأَیّامِ جاءَ بِهِ أَبوهُ إلیٰ أَمیرِ الْمُؤمِنینَ عَلیٍّ (ع)، فَسَأَلَهُ الْإمامُ (ع) عَنْ وَلَدِهِ؛ فَقالَ:

روزی از روزها پدرش او را نزد امیر مؤمنان على عمل آورد و امام نان از وی درباره پسرش پرسید و او گفت:

«هٰذَا ابْنی یَکادُ یَکونُ شاعِراً عَظیماً.» فَقالَ الْإمامُ لِوالِدِهِ: «عَلِّمْهُ الْقُرآنَ.»

این پسرم است نزدیک است که شاعری بزرگ شود، و امام تا به پدرش گفت: ای صاحب این پسر، به وی قرآن یاد بده.

فَعَلَّمَهُ الْقُرآنَ تَعلیماً؛ ثُمَّ رَحَلَ اَلْفَرَزْدَقُ إلیٰ خُلَفاءِ بَنی أُمَیَّهَ بِالشّامِ، وَ مَدَحَهُم وَ نالَ جَوائِزَهُم.

پس فرزدق به او قرآن یاد داد؛ سپس نزد خلفای بنی امیه در شام رفت و آنها را مدح کرد و جایزه‌های آنان را به دست آورد.

کانَ اَلْفَرَزْدَقُ مُحِبّاً لِأَهْلِ الْبَیْتِ وَ کانَ یَسْتُرُ حُبَّهُ عِندَ خُلَفاءِ بَنی أُمَیَّهَ؛ وَلٰکِنَّهُ جَهَرَ بِهِ لَمّا حَجَّ هِشامُ بْنُ عَبْدِالْمَلِکِ فی أَیّامِ أبَیهِ.

فرزدق دوستدار اهل بیت عالی بود و دوستی‌اش را نزد خلفای بنی امیه پنهان می‌کرد؛ ولی وقتی که هشام بن عبدالملک در روزگار پدرش به جم رفت، آن را آشکار کرد.

فَطافَ هِشامٌ وَ لَمّا وَصَلَ إلَی الْحَجَرِ لَمْ یَقْدِرْ أَنْ یَسْتَلِمَهُ لِکَثْرَهِ الِازْدِحامِ،

سپس هشام طواف کرد و وقتی که به حجر الاسود رسید نتوانست که آن را به خاطرِ شلوغی بسیار (بسیاریِ شلوغی) مسح کند.

فَنُصِبَ لَهُ مِنْبَرٌ وَ جَلَسَ عَلَیهِ جُلوسَ الْأُمَراءِ یَنْظُرُ إلَی النّاسِ وَ مَعَهُ جَماعَهٌ مِنْ کِبارِ أَهْلِ الشّامِ.

پس منبری برایش نصب شد و روی آن نشست در حالی که به مردم نگاه می‌کرد و گروهی از بزرگان اهل شام همراهش بودند.

فَبَیْنَما یَنْظُرُ إلَی الْحُجّاجِ، إذ جاءَ زَینُ العْابدِینَ (ع)، فَطافَ بِالْبَیْتِ طَوافَ الْعَاظِمِ،

پس در حالی که به حاجی‌ها نگاه می‌کرد ناگهان امام زین العابدین‌مان آمد و خانه خدا را طواف کرد.

فَلَمَّا وَصَلَ إلیَ الْحَجَرِ، ذَهَبَ النّاسُ جانِباً، فَاسْتَلَمَهُ اسْتِلاما سَهلاً. فَقالَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشّامِ:

و هنگامی که به حجر الاسود رسید مردم کنار رفتند و سنگ را به آسانی مسح کرد. مردی از اهل شام گفت:

«مَنْ هٰذَا الَّذی قَدْ سَمَحَ النّاسُ لَهُ بِاسْتِلامِ الْحَجَرِ‌!؟»

این کیست که مردم به او اجازه دادند که سنگ را مسح کند‌؟! (این کیست که مردم به او اجازه مسح سنگ دادند؟)

خافَ هِشامٌ مِنْ أَنْ یَعْرِفَهُ أَهْلُ الشّامِ و یَرْغَبوا فیهِ رَغبَهَ الْمُحِبّینَ؛ فَقالَ: «لا أَعْرِفُهُ.»

هشام ترسید از اینکه اهل شام او را بشناسید و به او علاقه‌مند شوند و گفت: «ای مردِ او را نمی‌شناسم.»

وَ کانَ الفَْرَزدَقُ حاضِراً. و فرزدق حاضر بود.

فقَالَ اَلْفَرَزْدَقُ: «أَنا أَعْرِفُهُ مَعرِفَهً جَیِّدَهً. پس فرزدق گفت: ای مرد، من او را می‌شناسم.

ثُمَّ أَنْشَدَ هٰذِهِ الْقَصیدَه إنشاداً رائِعاً. سپس این شعر را سرود.

هٰذَا الَّذی تَعْرِفُ الْبَطْحاءُ وَطْأَتَهُ

وَ الْبَیْتُ یَعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَمُ

این کسی است که سرزمین مکّه قدمگاهش را می‌شناسد. و خانه [خدا] و بیرون و محدوده احِرام، او را می‌شناسند.

هٰذَا ابْنُ خَیْرِ عِبادِ اللّهِ کُلِّهِم

هٰذَا التَّقیُّ النَّقیُّ الطّاهِرُ الْعَلَمُ

این فرزندِ بهترینِ همه بندگان خداست. این پرهیزگارِ پاکِ پاکیزه بزرگ قوم است.

وَ لَیْسَ قَوْلُکَ: مَنْ هٰذا؟ بِضائِرِهِ

اَلْعُرْبُ تَعْرِفُ مَنْ أَنْکَرْتَ وَ الْعَجمُ

و این گفته تو که «این کیست؟‌» زیان رساننده بدو نیست. عرب و غیر عرب کسی را که تو انکار کردی می‌شناسند.

اَلْمُعْجَم

إذْ جاءَ: ناگهان آمد اَلتَّقیّ: پرهیزگار اَلضّائِر: زیان رساننده مَدَحَ: ستود

اسِْتَلَمَ الْحَجَرَ: سنگ را مسح کرد جَهَرَ بِ َ: آشکار کرد طافَ: طواف کرد (مضارع: یَطوفُ) نَصَبَ: برپا کرد، نصب کرد

أَنْکَرَ: ناشناخته شمرد الْحِلّ: بیرون اِحرام اَلْعُرْب: عرب اَلنَّقیّ: پاک و خالص

اَلْبَطْحاء: دشت مکه رَحَلَ: کوچ کرد اَلْعَلَم: بزرگ‌تر قوم‌، پرچم اَلْوَطْأَه: جای پا، گام

بَیْنَما: در حالی که رَغِبَ فیهِ: به آن علاقه‌مند شد اَلْکِبار: بزرگان «مفرد: اَلْکَبیر» ≠ اَلصِّغار

-------------

حَوْلَ النَّصِّ

اکُتبُْ جَوابا قصَیرا،ً حَسَبَ نصَِّ الدَّرسِ.

1- کَیفَ کانَ حُبُّ الْفَرَزدَقِ لِأَهلِ الْبَیتِ عِندَ خُلَفاءِ بَنی أُمَیَّهَ؟

2- مَنْ جاءَ بِالْفَرَزدَقِ إلیٰ أَمیرِ الْمُؤمِنینَ (ع)؟ جاءَ بِهِ أَبوهُ إلیٰ أَمیرِ الْمُؤمِنینَ عَلیِّ (ع)

چه کسی فرزدق را نزد امیر مؤمنان آورد؟

3- مَتیٰ جَهَرَ الْفَرَزدَقُ بِحُبِّهِ لِأَهلِ الْبَیتِ (ع)؟ جَهَرَ بهِِ لَمّا حَجَّ هِشامُ بْنُ عَبْدِالْمَلِکِ فی أَیّامِ أَبیهِ

کی فرزدق دوستی‌اش به اهل بیت: را آشکار کرد؟

4- أَیْنَ وُلِدَ الْفَرَزدَقُ؟ وَ أَیْنَ عاشَ؟ وُلِدَ فی مِنطَقَهٍ بِالْکُوَیتِ وَ عاشَ بِالْبَصرَهِ.

فرزدق کجا به دنیا آمد و کجا زندگی کرد؟

5- فی أَیِّ عَصْرٍ کانَ الْفَرَزدَقُ یَعیشُ؟ کانَ یَعیشُ فی الْعَصرِ الْأُمَویِّ.

6- إلیٰ مَنْ رَحَلَ الْفَرَزدَقُ بِالشّامِ؟ رَحَلَ إلیٰ خُلَفاءِ بَنی أُمَیهَ بِالشّامِ.

اِعلَموا

اَلْمَفعولُ الْمُطلَقُ

به ترجمه چهار جمله زیر دقّت کنید.

1- اِسْتَغْفَرْتُ اللهَ. از خدا آمرزش خواستم.

2- اِسْتَغْفَرْتُ اللهَ اسْتِغْفاراً. از خدا بی گمان آمرزش خواستم.

3- اِسْتَغْفَرْتُ اللهَ اسْتِغْفاراً صادِقاً. از خدا صادقانه آمرزش خواستم.

4- اِسْتَغْفَرْتُ اللهَ اسْتِغْفارَ الصّالِحینَ. از خدا مانندِ درستکاران آمرزش خواستم.

- چه رابطه‌ای میان دو کلمه «اِسْتَغْفَرْتُ» و «اسْتِغْفار» در جملات بالا وجود دارد؟

- مصدر «اسْتِغْفار» در جمله دوم، سوم و چهارم چه مفهومی را به جمله‌ها افزوده است؟

- نقش کلمه «اسْتِغْفار» در جملات دوم، سوم و چهارم «مفعول مطلق‌» است.

- این مصدر در جمله دوم بر انجام فعلِ «اِسْتَغْفَرْتُ» تأکید کرده است.

به مصدر «اِسْتِغْفار» در جمله دوم «مفعول مطلق تأکیدی» گفته می‌شود و در ترجمه فارسیِ آن از قیدهای تأکیدی مانند «بی گمان»، «حتماً» و «قطعاً» استفاده می‌کنیم.

اِسْتَغْفَرْتُ اللهَ اسْتِغْفاراً.

مفعول مطلق تأکیدی

دو کلمه «صادِقاً» و «الصّالِحینَ» در جملات سوم و چهارم چه نقشی دارند؟

گاهی «مفعول مطلق» به کمک کلمه بعد از خودش که صفت یا مضافٌ الیه است، نوعِ انجام گرفتنِ فعل را بیان می‌کند؛ مانند «اِسْتِغْفار» در جمله سوم و چهارم، که به آن «مفعول مطلق نوعی‌» گفته می‌شود.

اِسْتَغْفَرْتُ اللهَ اسْتِغْفارَ (مفعول مطلق نوعی) الصّالِحینَ.(مضافٌ الیه)

اِسْتَغْفَرْتُ اللّهَ اسْتِغْفاراً (مفعول مطلق نوعی) صادِقاً. (صفت)

در ترجمه مفعول مطلق نوعی (که مضاف واقع شده است) از قید «مانندِ» استفاده می‌کنیم؛ مثال:

اِسْتَغْفَرْتُ اللهَ اسْتِغْفارَ الصّالِحینَ. مانندِ درستکاران از خدا آمرزش خواستم.

در ترجمه مفعول مطلق نوعی (که موصوف واقع شده است) می‌توانیم صفت را به صورت قید ترجمه کنیم و نیازی به ترجمه مفعول مطلق نیست؛ مثال:

تَجْتَهِدُ الْأُمُّ لِترَبیهَِ أَوْلادِها اجْتِهادا بالِغاً.

مادر برای تربیت فرزندانش بسیار تلاش می‌کند.

اِسْتَغْفَرْتُ اللهَ اسْتِغْفاراً صادِقاً.

از خدا صادقانه آمرزش خواستم.

- مفعول مطلق مصدری از فعلِ جمله است.

- مفعول مطلق دو نوع است: تأکیدی و نوعی.

- مفعول مطلق تأکیدی، مصدری از فعلِ جمله است که بر انجامِ فعل تأکید می‌کند و صفت یا مضافٌ الیه ندارد.

- مفعول مطلق نوعی، مصدری از فعلِ جمله است که نوع و چگونگی انجامِ فعل را بیان می‌کند و صفت یا مضافٌ الیه دارد.

در کتاب عربی پایه دهم با مصدرهایی با قاعده بر این وزن‌ها آشنا شدید:

اِفتِعال، اِستِفعال، اِنفِعال، إِفعال، تَفعیل، تَفَعُّل، تَفاعُل و مُفاعَلَه؛ مثال:

ماضی مضارع مصدر ماضی مضارع مصدر

اِفتَخَرَ یَفتَخِرُ اِفتِخار عَلَّمَ یُعَلِّمُ تَعلیم

اِستَخدَمَ یَستَخدِمُ اِستِخدام تَقَدَّمُ یَتَقَدَّمُ تَقَدُّم

اِنسَحَبَ یَنسَحِبُ اِنسِحاب تَعارَفَ یَتَعارَفُ تَعارُف

أَرْسَلَ یُرْسِلُ إِرسال ساعَدَ یُساعِدُ مُساعَدَه

اکنون با این چند مصدر که در هشت گروهِ یادشده نیستند و بی قاعده‌اند، آشنا شوید:

ماضی مضارع مصدر ماضی مضارع مصدر

صَبَرَ یَصبِرُ صَبْر جَلَسَ یجَلْسُِ جُلوس

ذَکَرَ یَذکُرُ ذِکْر خَرَجَ یَخْرُجُ خُروج

عَرَفَ یَعْرِفُ مَعْرِفَه طافَ یطَوفُ طوَاف

رَغِبَ یَرْغَبُ رَغْبَه نامَ یَنامُ نَوْم

فَتَحَ یَفْتَحُ فَتْح عاشَ یَعیشُ عَیْش

از آنجا که «مفعول مطلق‌» مصدری از فعلِ جمله است؛ بنابراین آشنایی با مصدرهای یاد شده لازم است.

اِخْتَبِرْ نَفْسَکَ. اِنْتَخِبِ التَّرجَمَهَ الصَّحیحَهَ، ثُمَّ عَیِّنِ الْمَفعولَ الْمُطْلَقَ، وَ اذْکُرُ نَوعَهُ.

1- ﴿فَاصْبِرْ صَبْراً جَمیلاً﴾ اَلْمَعارِج: 5

الف) قطعاً شکیبایی کن. / ب) به زیبایی صبر کن.

مفعول مطلق نوعی

2- ﴿...اُذْکُرُوا اللهَ ذِکْراً کَثیراً﴾ اَلْأَحزاب: 41

الف) خدا را همیشه یاد کنید. / ب) خدا را بسیار یاد کنید.

مفعول مطلق نوعی

3- ﴿...کَلَّمَ اللهُ موسی تَکلیماً﴾ اَلنِّساء: 164

الف) خدا با موسی قطعاً سخن گفت. / ب) خدا با موسی سخنی گفت.

مفعول مطلق تأکیدی

4- ﴿... وَ نُزِّلَ الْمَلائِکَهُ تَنزیلاً﴾ اَلْفُرقان: 25

الف) و مانند ملائک فرود آمدند. / ب) و فرشتگان قطعاً فرود آورده شدند.

مفعول مطلق تأکیدی

-------------

اَلتَّمْرینُ الْأَوَّلُ (صفحه 57 کتاب درسی)

عَیِّنِ العِْبارَهَ الفْارِسیهََّ القَْریبهََ مِنَ العِْبارَهِ العَْرَبیهَِّ فِی المَْعنیٰ.

1- لا یُؤْمِنُ أحَدُکُم حَتّیٰ یُحِبَّ لِأَخیهِ ما یُحِبُّ لِنَفْسِهِ. رَسولُ اللّهِ (ص)

هر آن چیز کانَت نیاید پسند

تنِ دوست و دشمن بدان در مبند

فردوسی

2- إذا أَنتَ أَکْرَمْتَ الْکَریمَ مَلَکْتَهُ وَ إنْ أَنتَ أَکْرَمْتَ اللَّئیمَ تَمَرَّدا. اَلْمُتَنَبّی

چو با سِفله گویی به لطف و خوشی

فزون گرددش کِبر و گردن کشی

سعدی

3- اَلْعاقِلُ یَبنی بَیتَهُ عَلَی الصَّخْرِ وَ الْجاهِلُ یَبنیهِ عَلَی الرَّملِ. مثَلٌَ

4- اِدَّعَی الثّعْلَبُ شَیئا وَ طَلَب قیلَ هَلْ مِنْ شاهِدٍ قالَ الذّنبَ. مثَلٌَ

ز روباهی بپرسیدند احوال

ز معروفان گواهش بود دنبال

عطّار

5- مَنْ سَعیٰ رَعیٰ، وَ مَنْ لَزِمَ الْمَنامَ رَأَی الْأَحْلامَ. مثَلٌَ

هرکه رَوَد چَرَد و هرکه خُسبد خواب بیند.

انوشیروان

6- إذا أَرادَ اللهُ هَلاکَ النَّمْلَهِ، أَنْبَتَ لَها جَناحَینِ. مثَلٌَ

آن نشنیدی که حکیمی چه گفت؟

مور همان بهْ که نباشد پَرَش

سعدی

7- مُدَّرِجْلَکَ عَلَی قَدْرِ کِسائِکَ. مثَلٌَ

پایت را به اندازه گلیمت دراز کن.

مثل فارسی

8 عِنْدَ الشَّدائِدِ یُعْرَفُ الْإخْوانُ. مثَلٌَ

دوستْ آن باشد که گیرد دست دوست

در پریشان حالی و درماندگی

سعدی

-------------

اَلتَّمرینُ الثّانی (صفحه 59 کتاب درسی)

أ) عَیِّنِ اسْمَ الْفاعِلِ وَ اسْمَ الْمُبالَغَهِ وَ اسْمَ التَّفضیلِ فِی الْحَدیثَینِ التّالیَینِ.

1- إنَّ الزَّرعَ یَنْبُتُ فی السَّهْلِ (مجرور بحرف جرّ) وَ لا یَنْبُتُ فی الصَّفا فَکَذٰلِکَ الْحِکمَهُ (مبتدأ) تَعْمُرُ فی قَلبِ الْمُتَواضِعِ وَ لا تَعْمُرُ فی قَلبِ الْمُتَکَبِّرِ الْجَبّارِ، (صفه) لِأَنَّ اللهَ جَعَلَ التَّواضُعَ (مفعول) آلَهَ الْعَقلِ وَ جَعَلَ التَّکَبُّرَ مِنْ آلَهِ الْجَهلِ. (مضافٌ إلیه). (تُحَفُ الْعُقولِ، ص 396) الْإمامُ موسَی الْکاظِمُ جَعَلَ: صَیَّرَ

کِشت در دشت مى‌روید و بر تخته سنگ نمی‌روید و همچنین حکمت در دلِ فروتن ماندگار می‌شود و در دلِ خودْبزرگ بینِ ستمگر ماندگار نمی‌شود؛ زیرا خدا فروتنی را ابزار خِرد و خودبزرگ بینی را از ابزار نادانی قرارداده است.

2- مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ (مفعول) لِلنّاسِ (مجرور بحرف جرّ) إماماً فَلْیَبدَأ بِتَعلیمِ نَفْسِهِ (مضافٌ إلیه) قَبْلَ تَعلیمِ غَیرِهِ وَلْیَکُنْ تَأدیبُهُ بِسیرَتِهِ قَبْلَ تَأدیبِهِ بِلِسانِهِ؛ وَ مُعَلِّمُ (مبتدأ) نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُها أَحَقُّ (خبر) بِالْإجلالِ (مجرور بحرف جرّ) مِنْ مُعَلِّمِ النّاسِ (مضافٌ إلیه) و مُؤَدِّبِهِم. مِنهاجُ البْرَاعَهِ فی شَرْح نهَجْ الْبَلاغَهِ (خویى) ج 21، ص 107

هرکس خودش را برای مردم پیشوا قرار دهد، باید پیش از آموزش دیگری آموزش خودش را آغاز کند و باید ادب آموزی‌اش پیش از زبانش با کردارش باشد؛ و آموزگار و ادب آموزنده خویشتن از آموزگار و ادب آموزنده مردمان در گرامی داشت شایسته‌تر است.

ب) اُکْتُبِ الْمَحَلَّ الْإعرابیَّ لِما تَحْتَهُ خَطٌّ.

-------------

التَّمرینُ الثّالِثُ (صفحه 60 کتاب درسی)

عَیِّنِ الجَْوابَ الصَّحیحَ؛ ثمَُّ ترَْجِمْهُ.

1- مضارع تَذَکَّرَ (به یاد آورد): یَتَذَکَّرُ / یُذَکِّرُ / یَذْکُرُ به یاد می‌آورَد

2- مصدر عَلَّمَ (یاد داد): عِلْم / تَعْلیم / تَعَلُّم یاد دادن

3- ماضی مُجالَسَه (همنشینی کردن): جَلَسَ / أَجْلَسَ / جالَسَ همنشینی کرد

4- مصدر اِنْقَطَعَ (بریده شد): تَقْطیع / / اِنْقِطاع / تَقاطُع بریده شد

5- امر تَقَرَّبَ (نزدیک شد): تَقَرَّبْ / قَرِّبْ / اِقْتَرِبْ نزدیک شو

6- مضارع تَقاعَدَ (بازنشست شد): یُقْعِدُ / یَتَقاعَدُ / یَقْتَعِدُ بازنشست می‌شود

7- امر تَمْتَنِعُ (خودداری می‌کنی): اِمْنَعْ / مانِعْ / اِمْتَنِعْ خودداری کن

8- ماضی یَسْتَخْرِجُ (خارج می‌کند): أَخْرَجَ / تَخَرَّجَ / اِسْتَخْرَجَ خارج کرد

9- وزن اِسْتَمَعَ: اِفْتَعَلَ / اِسْتَفْعَلَ / اِنْفَعَلَ

10- وزن اِنْتَظَرَ: اِفْتَعَلَ / اِنْفَعَلَ / اِسْتَفْعَلَ

-------------

اَلتَّمرینُ الرّابِعُ (صفحه 60 کتاب درسی)

عَیِّنْ کَلِمَهً مُناسِبَهً لِلْفَراغِ.

1- اَلْحُجّاجُ.................. مَرّاتٍ حَوْلَ بیَتِ اللهِ لِدَاءِ مَناسِکِ الْحِجِّ. یَطْرُقونَ / یَطْرُدونَ / یَطْبُخونَ / یَطوفونَ

حاجی‌ها بارها دور خانه خدا برای به جا آوردن مناسک حج (طواف می‌کنند).

2- لوَ لا الشُّرطیُّ لَاشْتَدَّ.................. أَمامَ الْمَلْعَبِ الرّیاضیِّ. الِازْدِحامُ / اَلزُّبْدَهُ / اَلزَّلَلُ / اَلزَّیْتُ

اگر پلیس نبود (شلوغی) روبه‌روی ورزشگاه شدّت می‌گرفت.

3-.................. کُنتُ أَمْشی، رَأَیْتُ حادِثاً فی ساحَهِ الْمَدینَهِ. عِنْدَ / جانِباً / بَینَما / بَیْنَ

در حالی که داشتم راه می‌رفتم حادثه‌ای را در میدان شهر دیدم.

4- رَفَعَتِ الْفائِزَِهُ الْأُولٰی فِی الْمُباراهِ.................. إیران. عُشْبَ / عَلَمَ / عَرَبَهَ / عَباءَهَ

برنده نخست در مسابقه، پرچم ایران را (برافراشت. «بلند کرد»)

5- اَلْحاجُّ.................. الْحَجَرَ الْأَسْوَدَ بِالْکَعبَهِ الشَّریفَهِ. اِسْتَعانَ / اِسْتَمَعَ / اِسْتَطاع / اِسْتَلَمَ

حاجی حجر الاسود در کعبه شریف را (مسح کرد).

-------------

اَلتَّمرینُ الْخامِسُ (صفحات 61 و 62 کتاب درسی)

للِتَّرْجَمَهِ. (هَلْ تَعْلَمُ أنََّ...؟)

1-... الْمُغولَ اسْتَطاعوا أَنْ یَهْجُموا عَلَی الصّینِ عَلیٰ رَغْمِ بِناءِ سورٍ عَظیمٍ حَوْلَها؟

آیا می‌دانی که مغول‌ها با وجودِ ساختن دیوار بزرگی دور چین توانستند به آن حمله کنند؟!

آیا می‌دانی که مغول‌ها توانستند به چین حمله کنند؛ با وجودِ ساخت دیوار بزرگی دور آن؟!

2-... تَلَّفُظَ «گ» وَ «چ» وَ «ژ» مَوجودٌ فِی اللَّهجاتِ الْعَرَبیَّهِ الدّارِجَهِ کَثیراً؟

آیا می‌دانی که تلفّظ «گ»، «چ»، «پ» و «ژ» در لهجه‌های عامیانه عربی وجود دارد؟

3-... الْحوتَ یُصادُ لِاسْتِخْراجِ الزَّیْتِ مِنْ کَبِدِهِ لِصِناعَهِ مَوادِّ التَّجْمیلِ؟

آیا می‌دانی که نهنگ برای در آوردنِ روغن از جگرش برای ساختنِ موادّ آرایشی صید می‌شود؟!

آیا می‌دانی که نهنگ برای استخراج روغن از کبدش برای ساخت موادّ آرایشی صید می‌شود؟!

4-...الْخُفّاشَ هوَ الْحَیوَانُ اللَّبونُ الْوَحیدُ الَّذی یَقْدِرُ عَلیَ الطِّیَرانِ؟

آیا می‌دانی که خفّاش تنها جاندار پستانداری است که می‌تواند پرواز کند؟!

آیا می‌دانی که خفّاش تنها جانور (حیوان) پستانداری است که قادر به پرواز است؟!

5-... عَدَدَ النَّمْلِ فِی العْالَمِ یَفوقُ عَدَدَ الْبَشَرِ بِمَلیونِ مَرَّهٍ تَقریباً؟

آیا می‌دانی که شمار (تعداد) مورچگان در جهان نزدیک به (تقریباً) یک میلیون بار بیشتر از شمار آدمیان است؟!

6-...طیسفون قُرْبَ بَغداد کانَتْ عاصِمَهَ السّاسانییّنَ؟

آیا می‌دانی که تیسفون، واقع در نزدیکی بغداد پایتخت ساسانیان بود؟!

7-... حَجْمَ دُبِّ الْباندا عِنْدَ الْوِلادَهِ أَصْغَرُ مِنَ الْفَأْرِ؟

آیا می‌دانی که اندازه خرس پاندا هنگام زاده شدن کوچک‌تر از موش است؟!

8-... الزَّرافهََ بَکْماءُ لَیْسَتْ لَها أَحْبالٌ صَوتیَّهٌ؟

آیا می‌دانی که زرافه لال است و تارهای صوتی ندارد؟!

9-... وَرَقَهَ الزَّیتونِ رَمْزُ السَّلامِ؟

آیا می‌دانی که برگ زیتون نماد صلح است؟!

-------------

اَلتَّمْرینُ السّادِسُ (صفحه 63 کتاب درسی)

تَّرجِمِ النَّصَّ التّالیَ؛ ثُمَّ عَیِّنِ الْمَحَلَّ الْإعرابیَّ لِما تَحْتَهُ خَطٌّ.

الَسَّمَکُ الْمَدفونُ

یوجَدُ نَوْعٌ مِنَ السَّمَکِ فی إفرْیقیا یَسْتُرُ نَفْسَهُ (مفعول) عِنْدَ الْجَفافِ فی غِلافٍ مِنَ الْمَوادِّ الْمُخاطیَّهِ الَّتی تَخْرُجُ مِنْ فَمِهِ، وَ یَدْفِنُ نَفْسَهُ تَحْتَ الطّینِ، ثُمَّ یَنامُ نَوْماً (مفعول مطلق) عَمیقاً أَکْثَرَ مِنْ سَنَهٍ (مجرور بحرف جرّ)، و لا یَحْتاجُ إلَی الْماءِ و الطَّعامِ وَ الْهَواءِ احْتیاجَ الْأَحیاءِ؛ وَ یَعیشُ داخِلَ حُفْرَهٍ صَغیرَهٍ فِی انْتِظارِ نُزولِ الْمَطَرِ، (مضافٌ إلیه) حَتّیٰ یَخْرُجَ مِنْ الْغِلافِ خُروجاً عَجیباً. یَذْهَبُ الصَّیّادونَ (فاعل) الْإفریقیّونَ إلیٰ مَکانِ اخْتفِاءِهِ قَبْلَ نُزولِ الْمَطَرِ وَ یَحْفِرونَ التُّرابَ الْجافَّ (صفه) لِصَیْدِهِ.

در آفریقا گونه‌ای ماهی هست (وجود دارد) که هنگام خشکسالی (خشکی) خودش را در پوششی از موادّ مخاطی پنهان می‌کند. (می‌پوشانَد) که از دهانش بیرون می‌آید. (خارج می‌شود) و خودش را زیر گِل به خاک می‌سپارد. (دفن می‌کند) سپس بیشتر از یک سال به خوابی ژرفناک (عمیق) فرو می‌رود و به آب و خوراک و هوا نیاز ندارد ‌درون چاله‌ای کوچک چشم به راهِ بارشِ باران (داخل حفره‌ای کوچک منتظر نزول باران) زندگی می‌کند؛ تا اینکه از آن پوشش بیرون بیاید. صیّادان آفریقایی به جای (محلّ) پنهان شدن او پیش از بارش باران می‌روند. (ماهیگیران آفریقایی به جایی که او خودش را پیش از بارش باران پنهان کرده است می‌روند.) و خاک خشک را برای صید او می‌کَنند. (حفر می‌کنند.)

-------------

اَلتَّمرینُ السّابِعُ (صفحه 64 کتاب درسی)

عَیِّنِ الْمَحَلَّ الْإعرابیَّ لِلْکَلِماتِ الَّتی تَحتَها خَطٌّ.

1- ﴿إنّا فَتَحْنا لَکَ فَتحاً مُبیناً﴾ اَلْفَتح: 1

2- ﴿إنّا نَحنُ نَزَّلْنا عَلَیکَ الْقُرآنَ تَنزیلاً﴾ اَلْإنسان: 23

3- لا فَقْرَ کَالْجَهْلِ وَ لا میراثَ کَالأدَبِ. اَلْإمامُ عَلیٌّ (ع)

4- یَنقُصُ کُلُّ شَیءٍ بِالْإنفاقِ إلَّا الْعِلْمَ؛ فَإنَّهُ یَزیدُ.

5- یَعیشُ الْبَخیلُ فی الدُّنیا عَیْشَ الْفُقَراءِ وَ یُحاسَبُ فی الْآخِرَهِ مُحاسَبَهَ الْأَغنیاءِ.

-------------

اَلتَّمرینُ الثّامِنُ (صفحه 64 کتاب درسی)

عَیِّنِ المُْترَادِفَ وَ المُْتضَاد (=، ≠)

1- سُهولَه...... صُعوبهَ / 9- کِساء...... لِباس

2- اِختِفاء...... ظَهور / 10- حَیاه...... عَیْش

3- اِستَطاعَ...... قَدَرَ / 11- سَلام...... صُلح

4- واثِق...... مُطمَئِنّ / 12- بُنیان...... بِناء

5- فَرِح...... مَسرور / 13- رَخُصَ...... غَلا

6- نُزول...... صُعود / 14- أعَانَ...... نَصَرَ

7- غِذاء...... طَعام / 15- سَهِرَ...... نامَ

8- ضاقَ...... اِتَّسَعَ / 16- دار...... بَیت

تبلیغات متنی
فروشگاه ساز رایگان فایل - سیستم همکاری در فروش فایل
بدون هیچ گونه سرمایه ای از اینترنت کسب درآمد کنید.
بهترین فرصت برای مدیران وبلاگ و وب سایتها برای کسب درآمد از اینترنت
WwW.PnuBlog.Com
ارسال دیدگاه