استعاره مصرحه و مکنیه
استعاره مصرّحه
هرگاه در بیت، مشبهٌبه را بیابیم که در معنای حقیقی خود بهکار نرفته و با معنای مفهومیِ خود در بیت رابطه تشبیهی داشته باشد، آن لغت دارای استعاره مصرَّحه است. برای نمونه:
بتی دارم که گِرد گل ز سنبل سایهبان دارد | بهار عارضش خطّی به خونِ ارغوان دارد |
حافظ معشوق خود را از این جهت که در پرستیدن و ستایشکردن بسیار مشابهِ بت یافتهاست، بدون آوردن سایر ارکان تشبیه، بت را بهجای معشوق بهکار بردهاست. به همین شکل واژههای «گل» و «سنبل» هم چنین حالتی دارند و حافظ گل را بهجای چهره معشوق و سنبل را بهجای موهای معشوق که روی صورتش افتاده بهکار بردهاست و تکرار و اشاره به مشبهٌبه و یا حتی یکی از ویژگیهای آن را ضروری و واجب نمیشمرَد.
به زبان ساده میتوان گفت تشبیهی که تنها مشبهٌبه آن ذکر شود استعاره مصرحه است. بتی دارم: معشوق مانند بت؛ که گِرد گل: چهره مانند گل؛ ز سنبل سایبان دارد: گیسوی مانند سنبل.
استعاره مکنیه
هرگاه شاعر مشبهی را در کنار یکی از ارکان و ویژگیهای مشبهبه بیاورد، از صنعت استعاره مکنیه یا استعاره کنایهای استفاده کرده است. برای نمونه :
هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید | در رهگذر باد نگهبان لاله بود |
حافظ در این بیت مهر را به مانند بذر دانسته که قابلیت کاشتن دارد. در واقع ویژگی بارز بذر و دانه که کاشته میشوند و بعد نتیجه میدهند را بدون ذکر مشبهبه آورده و استعاره مکنیه را پدید آورده است.
در تعریفی دیگر استعاره مکنیه آن است که تشبیه در دل گوینده مستتر و مضمر باشد ومشبه را ذکر کرده،مشبه به را در لفظ نیاورند.
هزار نقش برآرد زمانه و نبود | یکی چنانکه در آیینه تصور ماست |
اضافه استعاری (نوعی خاص از استعاره مکنیه)
هرگاه شاعر در استعاره مکنیه، مشبه و ویژگی مشبهبه را به صورت ترکیب اضافی به کار برد، اضافه استعاری را هویدا ساخته است :
تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر | ندانمت که در این دامگه چه افتاده است |
حافظ ترکیب «مضاف+مضافٌالیه» را در عبارت کنگره عرش به کار برده است؛ یعنی عرش (طبقات بالای آسمان) را مانند کاخ و قصری پنداشته که دارای کنگره است و بدین شکل بدون آوردن مشبهبه آرایه استعاره مکنیه را به شیوه اضافی شکل داده است. در ادبیات و اشعار فارسی باید در تعیین و تمییز دادن نوع ترکیبات اضافی دقت خاصی داشت. چراکه نوعی از تشبیه به نام تشبیه بلیغ یا اضافه تشبیهی نیز در این هیئت به کار گرفته میشود ولی در آنجا مضافٌالیه دقیقاً به خود مضاف تشبیه میگردد و رابطهای بی واسطه میان آن دو برقرار میگردد. فرمول استعاره مکنیه: ویژگی مشبه به محذوف+ مشبه. مثال: گنگره عرش= کنگره (دندانه دیوار قلعه) + عرش؛ یعنی عرش مانند قلعه ای است که دیوار کنگره دار دارد.
تشخیص (شخصیت بخشی یا جان بخشی به اشیا)
هرگاه در استعاره مکنیهای مشبه غیرانسان باشد و شاعر ویژگی و صفتی انسانی را به آن نسبت دهد، این آرایه پدید آمده است. پس هر آرایه تشخیصی در بطن خود استعاره را داراست:
دیده عقل مست تو، چرخه چرخ پست تو | گوش طرب به دست تو، بیتو به سر نمیشود |
مولوی در این بیت عقل را بهسان انسانی تصور کرده که دارای دیده و چشم است. به همین ترتیب طرب را.
- لینک منبع
تاریخ: سه شنبه , 18 بهمن 1401 (00:50)
- گزارش تخلف مطلب