فارسی هفتم حکایت چراغ
نابینایی در شب ، در حالی که چراغ در دست و کوزه سفالی بر دوش داشت در راهی می رفت.
یکی به او گفت : تو که چیزی نمی بینی چراغ برایت لازم نیست و به دردت نمی خورد .
گفت: چراغ برای انسان های گمراه و بداندیش است که به من برخورد نکنند و کوزه مرا نشکنند.
عبدالرحمن جامی شاعر قرن نهم و صاحب آثار : بهارستان به تقلید از گلستان سعدی ، هفت اورنگ به تقلید از پنج گنج نظامی ،نفحات الانس
- لینک منبع
تاریخ: یکشنبه , 16 بهمن 1401 (19:50)
- گزارش تخلف مطلب